اخلاق امام باقر علیه السلاممردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانهی امام بسیار میآمد و به آن گرامی میگفت: «...در روی زمین بغض و کینهی کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیدهام آنست که اطاعتخدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با توست،اگر میبینی به خانهی تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!»در عین حال امام علیه السلام با او مدارا میفرمود و به نرمی سخن میگفت.چندی بر نیامد که شامی بیمار شد و مرگ را رویا روی خویش دید و از زندگی نومید شد،پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد. دیری بر نیامد که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهی میدهم که تو حجتخدا بر مردمانی ...» |
سلام.
من دوباره اومدم
عجب شبی است امشب
به رنگ سیاه گیسوی تو
عجب سکوتی دارد امشب
به رنگ خاموش نگاه تو
و عجب طولانی است این شب
به قدر هجران میان من و تو
حال کردی یه سری هم به کلبه من بزن. منتظرتم.
مطلبات خیلی قشنگ بود. و از چند تاییش نت برداری کردم
البته با اجازت.
منتظرتم.
سلام
تسلیت میگم خانوم
سلام خانمی خوبی؟
سلام داستان زیبایی بود
کاشکی میشد عظمت ائمه اطهارو درک کنیم تا لازم نباشه ....
سلام بر آقا!
سلام.وقت بخیر.مطلب زیبایی بود.دست گلت درد نکنه.واقعا مرسی.خواستی سمت ماهم بیا.خوشحال میشیم.
اومدم پست جدید نداشتیا