۹۱

امام سجاد (علیه‌ السلام):
إنّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللهِ تَبارَکَ وَتَعالَی لَمَنزِلَةً، یَغْبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ یَوْمَ القِیامَةِ.
عباس نزد خداوند منزلتی دارد که روز قیامت همۀ شهیدان به آن رشک می‌برند.

 On Judgment Day, Abbās has such a degree in the sight of Allah that all martyrs will envy him. 
 
 
دامن علقمه و باغ گل یاس یکیست
قمر هاشمیان بین همه ناس یکیست
سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای اباصالح (عج) و عباس(ع) یکیست

۷۰

اخلاق امام باقر علیه السلام

مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه‏ی امام بسیار می‏آمد و به آن گرامی می‏گفت: «...در روی زمین بغض و کینه‏ی کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم!

و عقیده‏ام آنست که اطاعت‏خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با توست،اگر می‏بینی به خانه‏ی تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!»در عین حال امام علیه السلام با او مدارا می‏فرمود و به نرمی سخن می‏گفت.چندی بر نیامد که شامی بیمار شد و مرگ را رویا روی خویش دید و از زندگی نومید شد،پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند،بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است،و آن گرامی همواره چنین بود که پس از نماز به ذکر و تعقیب می‏پرداخت.
عرض کرد:آن مرد شامی به دیگر سرای شتافته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید.
فرمود:او نمرده است...شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت،سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب،در سجده ماند،آنگاه به خانه‏ی شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را بر نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت. 

دیری بر نیامد که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد 

 و عرض کرد: «گواهی می‏دهم که تو حجت‏خدا بر مردمانی ...»

۶۷

 

یهویی وسط همه چی دلت می ترکه مثل باروت تو پوکه ی فشنگ 

بعد دلت می خواد بری زیر بارون زار زار گریه کنی 

بعضی وقتا تو توی دید مردم خیلی آدم خوشی هستی 

آدم خوش نه آدم خوشبخت 

وقتی اون موقع زیر بارون باشی نمی فهمن قطره بارون رو صورتته یا اشکات 

 

یهو می بینی  

تو چه قدر تنهایی  

میان دستپاچگی سریع آدم های 

برای کمی نان بیشتر  

شاید آغشته به خون 

ربا .... حرام .... زور .... دزدی مدنی .... کلاهبرداری 

جالب این جاست که خودت هیچ کدومو بلد نیستی 

حتا تقلب برای نمره ی درسی که ۳ بار افتادیش 

و بقیه پاسش کردن چون بلدن تقلب کنن اصلا حرفه ای هستن 

بعد تو تنهایی تنهای تنها 

مثل قبل 

 

شاید یه روزی تنت تنها نباشه 

منظورم جسمه یعنی در این حد که

شاید یکی دوستت داشته باشه به اندازه ای که چتر روی سرت بگیره 

 

 

همین 

 

 

۶۲

ای خدا کاش که من یک کبوتر بودم 

دور آن گنبد زرد بال می گشودم 

می زدم بال و پری دور تا دور حرم 

از دلم پر می زد ماتم و غصه و غم 

 

غمگینم 

اسمش اینه من خیلی امام جوادی ام 

کاش راستی راستی باشه 

 

همش یاد حرمشونم این هفته