۳۶

سلام 

من برگشتم 

نمی دونم چرا این همه اتفاق افتاده 

نمی دونم چرا لاشه ی همه ی گذشته ام دارن زیرو رو می شن 

 

کاش آدما دعام می کردن

۲۳

گریه دارم 

کسی نمی تونه حدس بزنه چرا! 

زور نزن 


 

یه پسره عاشق دختر همسایمون شده 

از اول هفته ساعت ۴ تا ۵ میاد براش آواز می خونه

الانم نیم ساعته تو ماشینش نشسته آهنگ تایتانیک گذاشته  

خودشم باهاش می خونه

۱۵

۴۰ روزه برنامه ریختم 

 خبر مرگ صدام برم شب آفتابی اما همه عالم دست به دست هم دادن که دیشب نتونم برم 

 

حالم از همه چی به هم می خوره  

تنهام بدون تنهایی 

دورم کلی آدمه بدون این که کسی بفهمه منو 

خسته شدم از بس همه گفتن شکر کن 

برای چیزایی که می خوام یه بند دارم التماس می کنم هیچی ام نمی گیرم بازم التماس 

 

همین جور این دور بی نتیجه ادامه داره 

 

چرا هیچ کس منو دوست نداره؟ حتا خدا!

۷

 

خسته ام و غمگین 

هر وبلاگی میرم مردم ۲تان یا ۳تا گاهی 

من نصف هم نیستم حتا 

 


 

باز پیام داده 

می گم مح مد تو خجالت نمی کشی منو مثل مخدر می خوایی 

نمی فهمه 

حق داره شاید 

فقط ۱۹ سالشه 

فقط وقتی تنش تب داره یاد من می افته 

نفهمیدم چرا ! 

 


 

آینه رو قورت می دم با نگاهم 

این صورت بت نیست 

این تن هم لطافتی نداره 

داد می زنه 

من همه ی انحناهای تنت رو می پرستم 

 

از زندگی چندشم میشه 

 


 

مامان ...... 

من چرا هنوز این جام؟ 

 

- نمی دونی ؟ 

این همه قلمب گی رو کی می خواد؟ 

 

مژه هام نم میشه