۳

 

تا الان نظرات وبلاگ از این جذبیا بوده ! 

 

عید مبارک  

 

اپیزود ۱ ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه بامداد

  

 مست خوابم بیدار شدم برای نماز از آشپزخونه صدای خرچ خرچ میاد 

رفتم دیدم در یخچال بازه  

خواهرم مثل آفریقایی کیسه نون رو گرفته دستش  

همون جا توی یخچال پنیر و خیار میذاره لای نون و .... 

 

حالا هی بهش میگم دختر چته 

غش غش می خنده لقمه ی بعدیشو حاضر می کنه 

 

 

اپیزود ۲ ساعت ۱۱ صبح 

 

گرسنمه بد جور 

با مامان رفتیم نون بربری خریدیم بعد از ۲۰ قرن 

دم یخچال وایسادم از قهرمان اپیزود ۱ می پرسم نیمرو می خوایی ؟ 

نیشش تا بناگوش باز میشه  

۲تا ۲تا  

تا سر یخچالی قوطی پنیر جدیده رو هم بده !!!!!!!!!!  

 

اپیزود ۳ ساعت ۱۳ و ۱۰ دقیقه ظهر 

 

می گم دلم چیپس می خواد 

از زیر تختش یه چیپس رو به پایان رو در میاره 

 از خنده ریسه میره  

میگه اگه بدونی چه قدر نصفه شب خدا رو شکر کردم که از صدای چیپس از خواب نپریدی 

 

 

خدا بقیه اش رو به خیر کنه  

خوشگلش این جاست که همه گیر تپل بودن منن و قهرمان ما ۴۰ کیلو از من لاغر تره !