....

 
اون روزی که گفتم مرگ نزدیک خانه ی ماست .... 

اولین آدمی که تو حال و هوای دوران راهنمایی دوسش داشتم تصادف کرده  

تازه دارم می فهمم شاید اثر وضعی نبودن اون توی دنیا بوده که همش این روزام گریه بوده 

 

رامسر زندگی می کردن 

هر وقت میرفتیم اونجا میدیمشون فامیلیمون دور بود  

هنوز مدرسه نمی رفتیم  

یادمه یه بار از لای نرده های هتل قدیم رامسر  رفت تو یواشکی و برام نارنج چید 

سوم دبستان بودم  اون چهارم بود

تولد من و پسر عموی مامانم چند روز فاصله داره هر سال باهم تولد می گرفتیم  

اون سال پسرعموی مامانم پنجم بود رفته بودیم خونه ی عموی مامانم  برا تولد 

4 تا بودیم رفتیم تو حیاط بازی پسر عموی مامانم قلدربازی درآورد سر پفکامون ... 

با اینکه هیکلش از پسرعموی مامانم خیلی ریزتر بود زدش به خاطر من ....  

اولین بار بود شاید که حس حمایت یه مذکر غیر از پدرم رو حس کردم  

و این خیلی حس عجیبی بود 

 

آخرین تولدم که خونه ی عموی مامانم گرفتیم تابستون 78 بود سال آخر زندگی مامان جون ... 

اون موقع دوم دبیرستان بود بهم گفت با یه دختره دوست شدم

 

چه قدر اون روزا گریه کردم .... 

 

دیگه ندیدمش تا سال دوم دانشگاهش که توی یه مهمونی چند دقیقه دیدمش  

بعدا دختر عموی مامانم بهم گفت با یکی از همکلاسیاش یه قرارهایی گذاشته ... 

نشده بود 

بعدم دیگه هیچ خبری نداشتم تا امروز ...... 

 

خیلی گذشته  خیلیییییی 

ولی من برای همه ی خاطراتم احترام قائلم متاسفم واقعا متاسفم که نیست  


دلم میخواست بابامو داشتم 

چه قدر بابا یعنی کسی به خودش جرات نده اذیتت کنه 

بابا یعنی بابی از بهشت 

شب هام سخت می گذره خیلی عصبی ام فشارم پائینه همش 

همه ی پولی که جمع کرده بودم برای تولد مامانم با ۴برابرش قرض رو باید بدم به کسی   

کادو ندادم بهشون گفتم شرمنده همین

خیلی روزهای سختیه 

تا سالگرد بابام هم چیزی نمونده حدود ۵۰ روز 

مامانی میگن هیچی نداریم که بتونیم مراسمی بگیریم 

 یادم نیست بار آخری که به اندازه سوار تاکسی شدن پول داشتم کی بوده 

 

بدم میاد از پولکی بودن ولی کسی روم حساب نمی کنه چون پول ندارم

178

کاش غصه تموم می شد

کاش گریه نمی کردم

من باعث و بانیشم

دنبال کی می گردم

تقصیر خودم بوده

هرچی که سرم اومد

از هرچی که ترسیدم

عینا به سرم اومد

تو حس منو دیدی

احساس خطر کردی

تو رازمو فهمیدی

دنیا رو خبر کردی

این حادثه ی تلخو از چشم تو می دیدم

تو روی تو دنیا بود من پشت تو جنگیدم

تو روی تو دنیا بود

من پشت تو جنگیدم  

 


 

دیشب حالم بد شد 

فشارم سقوط کرد 

لرزم  گرفته بود و دندونام می خورد بهم 

دانشگاه نتونستم برم صبح و ریاضی ۱ و۲ پرید 

حالا باید ببینم حذفم کردن یا نه استادام 

 

از نوشتن شعر لذت می برم 

ذهنم خالیه خالیه

175

 

این روزای بدبیاری که همیشه 

واسه من مثل یه شب تاریک و سرده 

اگه یک روزم بخوام بره از اینجا 

از همون راهی که رفته برمیگرده 

دیگه هیچ چیزی ازم نمونده دنیا 

جز همین جونم که مونده کف دستت 

اینکه چیزی نیست دیگه ته مونده هاشه 

همینم بگیرش از من ناز شستت

 

 


 زندگی سخته 

فعلا می خوام تنها باشم  

استحاله خواهم شد .............. 

روزهای 6 سال پیش رو از امروز بیشتر دوست دارم 

و این به خاطر آدم اون روزهامه که از همه عزیزتره برام جز دو نفر 

مامانم و خواهرم  از اون عزیزترن 

 

من مثل یه پروانه همش دوروبرت بودم 

مث سایه ت تو تنهاییت همش پشت سرت بودم 

به آتیش میکشم هرجا که میبینم ازم دوری 

هنوز پشت سرت هستم مث سابق همونجوری 

... 

هنوزم  مثل اون روزا هواتو دارم و بازم  

امیدی که بهت دارم به این زودی نمی بازم 

170

  

Close your eyes honey

you hear  

  ..... 

No , no , please

This is a terrible nightmare 

 .... 

And nightmare or gold dream passes 

.... 

Please save me God 

,,,,,,,,,,,,,,,, 

You dead,God saying : Here is paradise