-
۶۶
سهشنبه 18 آبان 1389 23:13
غیر قابل تحمل وحشی اااممم همین
-
۶۵
سهشنبه 18 آبان 1389 00:05
زندگی مهدوی با این بغض که تو درستش کردی؟ 5سال گذشته!
-
۶۴
دوشنبه 17 آبان 1389 01:58
پست ویژه عروسی عیدتون مبارک
-
۶۳
یکشنبه 16 آبان 1389 22:37
چرا این قدر بیخود سرم شلوغه خسته می شم زود زود ۱۸ واحد با ۱۵ واحد میشه ۳۳ واحد درس نه؟ هلاک می شماااااااااااا
-
۶۲
یکشنبه 16 آبان 1389 08:40
ای خدا کاش که من یک کبوتر بودم دور آن گنبد زرد بال می گشودم می زدم بال و پری دور تا دور حرم از دلم پر می زد ماتم و غصه و غم غمگینم اسمش اینه من خیلی امام جوادی ام کاش راستی راستی باشه همش یاد حرمشونم این هفته
-
۶۱
شنبه 15 آبان 1389 09:26
خوب نیستم اصلا اصلا اصلا
-
۶۰
جمعه 14 آبان 1389 10:17
-
۵۹
چهارشنبه 12 آبان 1389 09:16
-
۵۸
دوشنبه 10 آبان 1389 19:10
نوت بوک دیشب سوخت مانیتور امشب ته کفشم جر خرد پام پر ار آب شد بی پولم نون خشکیه نمکیه دمپائی پاره خریداریم هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم شماره حسابمو بدم لطفا نفری ۱۰۰ تومن بریزین که مشکلات حل شه این قضیه ی شماره حسابو حنانه گفتاااااااا
-
۵۷
یکشنبه 9 آبان 1389 18:19
می دونی مچالگی بعد از کوبیده شدن تو دیوار چه جوریه؟ الان اون جوری ام یه دفعه همه ی امیدی که به آینده داشتم پرررررررررررررر پپپپپپپپپرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر مثل کلاغ دلم می خواد برم روبرو پنجره فولاد زانوهامو بغل کنم تا آخر عمرم زار بزنم تا آخر دنیا بغل امام رئوف الان تو دنیا فقط همین یه آدم دوسم داره...
-
۵۶
شنبه 8 آبان 1389 17:06
تو دوری دلبرم دل در برم نیس
-
۵۵
جمعه 7 آبان 1389 09:18
می فرستم باز دوباره توی نامه ها ستاره برای رهایی من عشق تو بر من بباره می دونم هنوز همونی ..... ******************************** آقا اجازه؟! من بنویسم برای تو دارایی ام تویی دل و جانم فدای تو می خوانمت به حرمت آوای قدسی ات جان می دهد به ما نفس آشنای تو وفتی طلوع کنی از پشت ابرها گل می کند زمین و زمان زیر پای تو برگرد...
-
۵۴
پنجشنبه 6 آبان 1389 17:24
یه دونه جوراب خریدم سفید با ژورهای آبی خوشگل شدم ! دلم انگشتر می خواد حال پاهام بهتره
-
۵۳
چهارشنبه 5 آبان 1389 11:58
چند روزه دارم فکر می کنم به خوشبختی بعد به هر چی می رسم می بینم یه اتفاق جدید درباره ی اون ایده توی زندگی یکی که می شناسمش می افته ولی من همچنان معتقدم پول خوشبختی نمیاره هرچند محکم روی حرفم هستم بی پولی بدبختی میاره اما کم پولی نه ۲تا آدمو می شناسم زن و شوهر پول از بازدمشون می ریزه بیرون اما خودشونو خیلی خوشبخت نمی...
-
۵۲
سهشنبه 4 آبان 1389 20:08
امروز رفتم آرد و پودر قند و کتاببببببببب خریدیم ! پاهام رو به موت شدن کسی دکتر سراغ نداره؟
-
۵۱
دوشنبه 3 آبان 1389 20:38
امروز بین کلاسام خالی بود تو پارک نزدیک دانشگاه یه جای خوب چرت زدم خیلی چسبید پاهام درد می کنه خیلی خیلی یک ساعت و نیم توی مبدون ونک معتل ماشین بودم نه تاکسی بود نه اتوبوس پاهام دارن میمیرن دلم گردش می خواد آروم بعدا نوشت: عین خنگا شدم مثلا یه پا معلم دیکته نویسی ام !!!!!!! معطل ! خانوم پرنیان بهم گفت حالا اونایی که...
-
۵۰
یکشنبه 2 آبان 1389 22:44
من گنده ام .
-
۴۹
شنبه 1 آبان 1389 21:21
اگه یه روز بمیرم اگه یه روز بمیرم اگه یه روز بمیرم اگه یه روز بمیرم رو شونه ی تو باشه نه خبری نیست خوشحال نشین
-
۴۸
جمعه 30 مهر 1389 17:42
حی علی الصلاه
-
۴۷
پنجشنبه 29 مهر 1389 14:45
پر می شم از اسم تو هر ثانیه هر شب تورو دوس دارم مث حس نجیب خاک غریب تورو دوس دارم مث عطر شکوفه های سیب تورو دوس دارم مث لحظه ی خواب ستاره ها تورو دوس دارم مث حس لطیف وقت سحر تورو دوس دارم عجیب تورو دوس دارم زیاد چه طور پس دلت میاد منو تنها بذاری هر ۵شنبه یادم میاد چه قدر از نفس کشیدنمو مدیون اشک پدرها و مادرهای شهدام
-
۴۶
چهارشنبه 28 مهر 1389 20:19
خدایا شکرت الحمدلله الرب العالمین خدایا یادم نرفته ... سبحان الله
-
۴۵
سهشنبه 27 مهر 1389 20:33
سلام شاید پست امشب عجیب به نظر بیاد ولی اگه ابعاد نیازمندیم به آرامش و لالا رو می دونستین ....... اینا اونایی که دوست داشتمه بفرما ادامه
-
۴۴
دوشنبه 26 مهر 1389 18:38
ا مثل امنیت ا مثل آرامش ا مثل تو اون بالایی یهو اومد اینم مهم ترین اتفاقات روز امروز با آقا معلم ریاضیم رفتیم پارک درس خوندیم خندیدیم هم ! بله! خوش هم گذشت !
-
۴۳
یکشنبه 25 مهر 1389 16:47
کلی آدم کلی کار کلی تمرین کلی مباحثه کلی کار ریخته سرم و خوابم میاد ناجور ناجوررررررررررررر
-
۴۲
شنبه 24 مهر 1389 18:01
دیروز رفتیم لواسان زیارت اهل قبور خاله ی بابام اون جا مدفونه و عمه ام دلش برای خاله اش تنگ شده بود و ما رفتیم با عموم اینا رفته بودیم پسر عمو بزرگم یعنی همون امیرحسین که ۲ هفته پیش تولدش بود رفته بود استادیوم به خاطر بودن عموم اینا رفتیم امامزاده عبدالله لواسان که بهترین قسمت سفر بود دلیلشم این بود که پدر زن عموم توی...
-
۴۱
جمعه 23 مهر 1389 19:11
دیروز قرار بود بریم نمایشگاه نشد خواب خواب بودم ساعت ۸ و نیم خانوم عین اس ام اس داد کمک اجرایی لازمه ۱۰ و نیم رفتم دانشگاه شریف ۵ ۶ ساعت حمالی مفت برای یکی که خیلی عزیزه دکور زدیم دوئیدیم حضور غیاب پذیرایی توزیع تمرین و .... ۵ و نیم ۶ با دوست جونم و خواهرم رفتیم نمایشگاه رسانه های دیجیتال تا شنبه هست خواستین برین خوب...
-
۴۰
پنجشنبه 22 مهر 1389 23:49
..... ااا مم مم مممم مممم دستاتو بده نون بیار کباب ببر ...... اااااااا ممممممممممممم مممم می دونی فکر کنم دوستت دارم اااا دستم خب منم دوستت دارم برا همین حالا دست تو کباب دست من نون
-
۳۹
چهارشنبه 21 مهر 1389 12:35
دیروز و امروز همش دوئیدم همه ی روزو برای رسیدن به کلاس در حال دوئیدنم مردمممممم خستمااااااااااااااااا امروز بالاخره موچه جان کوچولو رو دیدم واقعا موچه است هااااااااا
-
۳۸
سهشنبه 20 مهر 1389 19:40
می دونم هیشکی نمی فهمه چی می گم اما به خداااااااااااااااا سخته سخته ببینیش یه جا دیگه است حتا بعد ۵ ۶ سال سخته ببینی بابای بچه ی یکی دیگه است سخته روح من هنوز این قدر بزرگ نیست ... زینب نمی دونم قسمتت بود یا شد یا کردیش قسمت خودت از روی بد جنسی نیست ولی دعا می کنم حال ۱۸ سال بعد دخترت مثل حال روزهای ۱۹ ۲۰ سالگی من شه...
-
۳۷
دوشنبه 19 مهر 1389 20:06
کاش یه جا بود داد می زدم ۷ ساله دارم تلاش می کنم هوار بزنم کاش می شد کاش می شد کاش می شد کااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشششششششششششششش