دیروز رفتیم لواسان زیارت اهل قبور
خاله ی بابام اون جا مدفونه و عمه ام دلش برای خاله اش تنگ شده بود و ما رفتیم
با عموم اینا رفته بودیم
پسر عمو بزرگم یعنی همون امیرحسین که ۲ هفته پیش تولدش بود رفته بود استادیوم
به خاطر بودن عموم اینا رفتیم امامزاده عبدالله لواسان که بهترین قسمت سفر بود
دلیلشم این بود که پدر زن عموم توی امامزاده عبدالله مدفونه
می خواستم عکساشو بذارم ولی فعلا خانوم خواهر تشریف فرما نشده دوربینشو بده
ناهار فامیلی
بعدشم عیادت شوهر خواهر زن عموم که خونشون اون جاست
کلا روز بدی نبود
امروزم صبح رفتم کلاس شیرینی نون برنجی و شیرینی کشمشی و کیک یزدی یاد گرفتیم
شیرینی دفعه پیشم هم مارزیپان بود مربیمون گفت برای دفعه اول خیلی خوب بوده
دیگه دیگه
منتظر ۲شنبه ام برم دانشگاه
فردام دانشگاه دارم ولی فقط آزمایشگاه که باید برم تجریش فردا
حال بچه هامم خوبه ماشالله
همه چی آرومه تو به من دل بستی
این چه قدر خوبه که تو کنارم هستی
همه چی آرومه بچه ها خوابیدن
........................................... ...
این بیت رو خودم اضافه فرموده ام
سیب جون منی... خوب خوب گشتین؟ اهل قبور خوب بودن؟ خدا رو شکر... که کنار هم آرمیده اند.... معلوم بود سیب من که خودت اضافه کردی... تو اون شعر که کسی از ما خیلی خوشش نمیآاد.- شاید ما بد سلیقهایم- بچه ها همه بیدار بودن و نخوابیده بودن....
نه عسیسم شما خیلی ام ماهی پرنیان گلی
لواسانات رو دوس دالم
خیلی با صفاست
عاشق نون برنجی ام
ژس حسابی آشپز باشی هستی خانومی
خدا رو شکر که خوش گذروندی عزیزم
تو این همه ددر میری اون وقت من همش توی خونه نشستم آخه این انصافه؟
راستی ما آپیم پیش ما هم بیا
همیشه خوش باشی عزیزم.بوووووووووووووووس
ممنون اپل لیدی عزیزم .خوشحالم که بهم سرزده بودی
الهی من فدات شم گلم
خدا رو شکر که همه چی ارومه
دختر دلم برات یه ذره شده بوووووووووووووووووووووود