روزنگاری های اپل لیدی
ما هیچ .....روزنگاری های اپل لیدی
ما هیچ .....پیوندها
برگهها
بایگانی
- آبان 1390 7
- مهر 1390 11
- شهریور 1390 14
- مرداد 1390 12
- تیر 1390 6
- خرداد 1390 7
- اردیبهشت 1390 7
- فروردین 1390 4
- اسفند 1389 2
- بهمن 1389 8
- دی 1389 14
- آذر 1389 20
- آبان 1389 26
- مهر 1389 31
- شهریور 1389 17
آمار : 39509 بازدید
Powered by Blogsky
خاله دیدی بین خیلی تنهام لوگوت تا یادم نرفته و سبحان الله چه قده طول کشید.... ببخش من کودکم و از روزی که اومدم از یه پیام برات نوشتم... خوب شاید روزی لازم بود که تو این جور شرایط روحی تو برای بزرگترای من همین ها رو بینویسی... مهم اینه که بدونیم هیچ وقت تنها نیستیم... دقدقا زمانی که تنهای تنها می شیم و توی خلوت خودمون هستیم می بینیم وسط حضوریم... در حضور اون که همه چی از منهای بی نهایت تا مثبت بی نهایت درونش جمع شدن...این همون الله اکبره....بابا میگه الله اکبر خدا بزرگتین هست شاید نباشه...شاید این باشه که همه چی از میکرو تا ماکرو درون اون وجود بزرگن.... خوب خاله! ببخش بابامو....جوگیره دیگه!خاله حتی اگه ایمان یه تلقینه بذار این تلقین رو به خودمون بکنیم تا نمیریم از بی کسی چون سیاهی زود می اد پیشمون.... هر میزان از روشنی دور می شیم جاشو تیرگی پر می کنه....یزیک هم این رو می گه.... خاله لطفا اگه این روحیه به دلیل مشکلات سراغ ما هم اومد تو به ما یادآوری کن.... مرسی
مرسی خاله از این که میایی پیشم
منظورت نماز خوندنه
راستی سیب خانومی تنها من باید بیام؟ باشه...
نیستی سیب جونی!
دختر عجب پستی گذاشتی.دلم ریخت پایین و یادم افتاد خیلی وقته نگفتم خدایا شکرت
خوشحالم یادت افتاد هویج گلم
چراباید یادم بره...رفیقیم خدای نکرده!ماکردیم رفیق نیمه راه نیستیبم...بابام با اینکه مشهدیه ترجیح می ده من رگ کرمانشاهی داشته باشم تامشهدی.... البته احترام به همه مشهدی ها...تازه هم رو پیداکردیم...اگه بگی برومیرم
ســبــحــان الله