۱۴۵

دیشب شب بدی بود هر چند شاید واقعا پیش بیاد 

خواب دیدم 

خواهرم بچه دار شده و اومدن خونه ی ما بچش ۳ سالشه اومده در اتاق منو باز کرده و اومده پریده روی شکم من و داره بالا پایین می پره و دست می زنه و میخنده و بلند بلند میگه مامان مامان بابا مامان بزرگ بیایین بیایین هورا هوورررررررررررررراااااااااا خاله مرده خاله مرده 

 

دلم برای خانوم سیب می سوزه چه قدر بدبخت و تنهام

نظرات 3 + ارسال نظر
هانیه پنج‌شنبه 13 مرداد 1390 ساعت 22:38 http://gamaj.blogsky.com

هرکاری کنیم همه مون تنهاییم . . .

ماندانا پنج‌شنبه 13 مرداد 1390 ساعت 22:42 http://www.wildtigress.blogsky.com

سلام خوبی چه وبلاگ ساده وروان و تطیفی داری

ساحل چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 03:08

چه خواب ترسناکی

از بس فکرای بیخود میکنی دختر...

یه کم با حرف هانیه موافقم... هیشکی نمیتونه مارو از تنهایی دربیاره غیر از خودمون

تو که میدونی بیخودی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد