۱۴

دیشب با دوست جونم و خواهرش و خواهرم رفتیم 

 نمایشگاه بوی ماه مهر بسیار جالب انگیزناک بود 

 

مداد خودکار و اینا کلی دیدیم مثل یه لوازم التحریر فروشی گنده بود اونجا  

عکس چندتا از خرید خوشگلام که بهم چسبیده رو می ذارم ببینین 

 

جامدادی ام !  

 

 

دفتر لباس دار اولیش مال من دومین عکس دفترهای خواهرم 

 

       

 

 

 

دفتر برای بچه هام و برنامه ی غذاهاشون  

 

 

 

مداد رنگی جدیدم ! 

 

 

 

آموس های فومیم که عاشخخخخششووننممم 

 

 

  

 

 

و جامدادی هاییییییییییی خوشگگگگگگلللللل که فقط وسطیه مال منه

 

 

بعدشم شام رفتیم پاشا 

نوستالوژی لطیف کودکیم

۱۳

سلامممم 

امروز الان یعنی اپلی شکل جنازه است 

۹ تا ۱۲ و ۴۵ دانشگاه بودم دنبال معادلسازی واحد هام که مدیر گروهمون ۳ بار گمشون کرده 

با کلی التماس و دوئیدن کاراشو کردم رفتم خدمات کامپیوتری حالمو گرفتن همه سیستما قطع 

بود فردام من بیچاره انتخاب واحدمه 

 

یه اتفاق خوشمزه افتاد امروز 

از تاکسی داشتم پیاده می شدم وسط میدون ونک که برم سوار تاکسی های میدون هروی بشم 

چشمتون روز بد نبینه دیدم چادرم برعکسه !!!!!!!! 

حالا وسط خیابون هم خندم گرفته بودم هم نمی شد جا به جاش کرد 

چادر قجری سرم می کنم از اونا که دور کمرش بسته می شه شکل دامن میشه پائینش 

یعنی یه پیرهن مردونه عادی فقط زیرش تنمه 

 

جریان برعکس شدنش از این قرار بود که دیشب بچه های گلم شیطنتشون گرفته بود  

منم چادرم نو بود داشتم براش کش می دوختم نگو ار دست شیطونی های اینا حواسم پرت شده کش رو پشت و رو دوخته بودم صبحم خوابالو بودم نفهمیدم تا ونک ... 

 

عکس بچه هام   

 

 

پسرم جلو تره ۷ سالشه  

دخترم عقب تره ۵ سالشه

۱۲

از عروسی ۲۳ و ۳۰ دقیقه برگشتیم 

عروس داماد همه رو قال گذاشتن  

 بعد از شام به طور شیطنت آمیزی از در اتاق مخصوص شام عروس داماد در رفته بودن 

مردم هم دیدن این جوریه همه بلند شدن برن  

کلی گپ و گفتمان توی محوطه بود

تالار ۲ تا سالنه بود 

مهمونای عروسی ما و یه عروسی دیگه 

طی یک اقدام ضربتی یه پسر اونا یه دختر ما رو پسندید ! 

 و مطمئن باشین عروسی بعدی رو بمیرم هم نمی رم !!!!!!!!!  

 

اپل لیدی خوشگل شده بود اما چه می شه کرد با این گندگی مفرط که هیشکی نمی خوادش 

 

یه انگشتر خوشگل دارم که خیلی دوست می دارمش 

با اولین نفری که دوران طولانی رو باهم و کنار هم بودیم خریدمش 

۶ سال پیش باهم آشنا شدیم ۳ سال باهم بودیم 

هیچیمون به هم نمی خورد جز ۱ مورد ! 

بعد از ۳ سال با کلی ناراحتی نبودن هم دیگه و به خاطر این که هر کس بره دنبال زندگی خودش 

همدیگه رو ول کردیم  

الان نه من ازدواج کردم نه اون دختری که می خواد رو پیدا کرده

دیشب به خاطر انگشتره که دستم بود بهش sms  دادم 

جوابمو داد و گفت دلش تنگ شده دلم می خوادش 

وقتی پیش هم بودیم حداقل اتفاق این بود که ت ن م آروم بود 

ولی الان 1 ساله تنهای تنهام بدون هیچ پسری 

شاید چندتا دوست موبایلی ولی نه بیشتر 

برای همین پست 9 نوشتم نمی تونم بوی فرند داشته باشم  

 

 دیگه فعلا بسه تا بعد 

دیشب همه گفتن دعام می کنن ولی خیلی چیزا رو حتی مامانم هم نمی دونن 

من خیلی گند زدم توی این چند سال  

کاش دعام کنین 

۱۱

 

ابروانم زیبا شد 

نیمروز جلوس نمودیم روی صندلی آرایشگاه مریم بانو بعد از ۵۰ روز ! 

قیافم شکل بچه کوچولوها شده بود با یه عالمه ابرو 

 

۱ساعت دیگه میرویم عروسی فامیلمان که دوستمان هم هست که هم دانشگاهی هم بود 

با شویش توی دانشگاه آشنا شده 

ارشدشان پایان یافته هر دو 

 

قیافه ام کج و کوله است  

دوست ندارم برم اصلااااااااااااااااا